- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قاصد به حیرتکن ادا تمهید پیغام مرا کز من نمیماند نشان گر میبری نام مرا
2 حرفیست نیرنگ بقا، نشنیدهگیر این ماجرا می نیست جز رنگ صداگر بشکنی جاممرا
3 دارم ز سامان الست اولگداز آخر شکست یک شیشه باید نقش بست آغاز وانجام مرا
4 هرچند تا عنقا رسی براوج همت نارسی از خود برآتا وارسیکیفیت بام مرا
5 چون شمعگر واماندهم صد اشک محمل راندهام رو سبحهگیر از آبله تا بشمری گام مرا
6 برق حقیقت شعله زن آنگه دماغ ما ومن ناپخته باید سوختن اندیشهٔ خام مرا
7 گردونکه داغش باد مه، تا نشکند صبحمکله در پردهٔ روز سیه میپرورد شام مرا
8 بر بوی صید رحمتی دارم سجود خجلتی یک دانه نتون یافتن غیر ز عرق دام مرا
9 چشمیکه شد حیران او برگل نمیآید فرو آن سوی باغ رنگ و بو نخلیست بادام مرا
10 بیدل زکلکم میچکد آب حیات نیک و بد خضر است اگرکس میخورد امروز دشنام مرا