جهانجوی چون شد از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 1

ابوالقاسم فردوسی

آثار ابوالقاسم فردوسی

ابوالقاسم فردوسی

جهانجوی چون شد سرافراز و گرد

1 جهانجوی چون شد سرافراز و گرد سپه را بدشمن نشاید سپرد

2 سرشک اندر آید بمژگان ز رشک سرشکی که درمان نداند پزشک

3 کسی کز نژاد بزرگان بود به بیشی بماند سترگ آن بود

4 چو بی‌کام دل بنده باید بدن بکام کسی داستانها زدن

5 سپهبد چو خواند ورا دوستدار نباشد خرد با دلش سازگار

6 گرش زآرزو بازدارد سپهر همان آفرینش نخواند بمهر

7 ورا هیچ خوبی نخواهد به دل شود آرزوهای او دلگسل

8 و دیگر کش از بن نباشد خرد خردمندش از مردمان نشمرد

9 چو این داستان سربسر بشنوی ببینی سر مایهٔ بدخوی

عکس نوشته
کامنت
comment