- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتگویت میدهد یاد از عتاب تازهای یار گویا دیده بهرم باز خواب تازهای
2 بر رخت بس بود از زلف پریشانت نقاب از خط مشکین چرا بستی نقاب تازهای
3 شب بود آبستن خورشید و خورشید رخت باشد آبستن به شب مست آفتاب تازهای
4 خون عشاق قدیم ار میخوری دلشان بسوز کین شراب تازه را باید کباب تازهای
5 هم تر و هم تازه است این شعر خواهم شاعری کین زمین تازه را گوید جواب تازهای