- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تابم بتن از طره ی پیچان تو افتاد چاکم بدل از چاک گریبان تو افتاد
2 گویند دلش نرم توان کرد به گریه کار دلم ای دیده به دامان تو افتاد
3 گر دیده گستاخ پریشان رخت دید ز آن است که بر زلف پریشان تو افتاد
4 چون زخم کهن روز و شب آلوده به خون است هر چشم که بر ناوک مژگان تو افتاد
5 ای دل لب او آب حیات است ندانم چون آتش سوزان شد و در جان تو افتاد