دربان نکند جرأت و خاصان از طبیب اصفهانی غزل 14

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

دربان نکند جرأت و خاصان ملک هست

1 دربان نکند جرأت و خاصان ملک هست گوید که بسلطان که مرا کار شد از دست؟

2 مگسل ز من ای مهر گسل رشته الفت کز هم چو گسستی نتوانیش بهم بست

3 از کرده پیشمان شدی اکنون تو که ما را برخاست ز دل آهی و تیری ز کمان جست

4 ترسم که زیان بینی ازین شیوه بیندیش تا چند توان سوخت دلی یا جگری خست

5 نازت بکشم زانکه کسی همچون توام نیست زارم بکشی زانکه بسی همچو منت هست

6 عارض بودت ماه نه چون ماه فلک مات قامت بودت سر و نه چون سرو چمن پست

7 من بیخودم از ضعف، حریفان برسانید دستم بگریبان که بشد دامنم از دست

8 ای قاصد فرخنده پی، از دوست خدا را ما را خبری نیست بگو گر خبری هست

9 برخیز که در کار رحیلند رفیقان خواهی اگر ای خفته برین قافله پیوست

10 ای خواجه ببخشای بدرماندگی ما دادیم ز کف مایه و ماندیم تهیدست

11 کی بر سر این چشمه زنم خیمه که رفتند خلقی همه لب تشنه و این چشمه همان هست

12 افسوس که در دام، طبیب اینهمه ماندیم در حسرت صیدی که ز کنج قفسی رست

عکس نوشته
کامنت
comment