1 یار مردم مار و کژدم دان کنون خاقانیا کز دم کژدم دم مردم تو را بدتر بود
2 آن نه یارانند مارانند پس بیگانه به کافت یاران چو باشد آشنا بدتر بود
3 تا تو مردم را ستائی در بلائی با همه چون تو را مردم ستایند آن بلا بدتر بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 لعل او بازار جان خواهد شکست خندهٔ او مهر کان خواهد شکست
2 عابدان را پرده این خواهد درید زاهدان را توبه آن خواهد شکست
1 مرا دانهٔ دل بر آتش فتاده است از آن نعرهٔ من چنین خوش فتاده است
2 به هفت آسمان هشتمین در فزایم ز دود دلی کاسمانوش فتاده است
1 دست قبا در جهان نافه گشای آمده است بر سر هر سنگ باد غالیهسای آمده است
2 ابر مشعبد نهاد پیش طلسم بهار هر سحر از هر شجر سحر نمای آمده است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به