رنگ گلش بهار خط از دور دید از بیدل دهلوی غزل 864

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

رنگ گلش بهار خط از دور دید و رفت

1 رنگ گلش بهار خط از دور دید و رفت این وحشی از خیال سیاهی رمید و رفت

2 از صبح این چمن طربی چشم داشتیم آخر نفس بر آینهٔ ما دمید و رفت

3 دیگر پیام ما بر جانان‌ که می‌برد اشکی که داشتیم ز مژگان چکید و رفت

4 چندین چمن فسرد به خون امید ما رنگ حنا گلی‌ که مپرسید چید و رفت

5 ذوق وفای وعده‌ات از دل نمی‌رود قاصد ثمر نبود که‌ گویم رسید و رفت

6 لبیک کعبه‌، مانع ناقوس دیر نیست اینجا فسانه‌هاست که باید شنید و رفت

7 پرسیدم از حقیقت مرگ قلندری گفتند بی غم تو و من‌، خورد و رید و رفت

8 گففم رموز مطلب هستی بیان‌کنم تا بر زبان رسید سخن لب‌ گزید و رفت

9 گردید پیری‌ام ادب‌آموز عبرتی کز تنگنای عمر جوانی خمید و رفت

10 وامانده بود هوش درین دشت بیکران لغزپد پای سعی و رهی بد سپید و رفت

11 بیدل دو دم به الفت هستی نساختیم جولان او ز دامن ما چین‌ کشید و رفت

عکس نوشته
کامنت
comment