- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رنگ گلش بهار خط از دور دید و رفت این وحشی از خیال سیاهی رمید و رفت
2 از صبح این چمن طربی چشم داشتیم آخر نفس بر آینهٔ ما دمید و رفت
3 دیگر پیام ما بر جانان که میبرد اشکی که داشتیم ز مژگان چکید و رفت
4 چندین چمن فسرد به خون امید ما رنگ حنا گلی که مپرسید چید و رفت
5 ذوق وفای وعدهات از دل نمیرود قاصد ثمر نبود که گویم رسید و رفت
6 لبیک کعبه، مانع ناقوس دیر نیست اینجا فسانههاست که باید شنید و رفت
7 پرسیدم از حقیقت مرگ قلندری گفتند بی غم تو و من، خورد و رید و رفت
8 گففم رموز مطلب هستی بیانکنم تا بر زبان رسید سخن لب گزید و رفت
9 گردید پیریام ادبآموز عبرتی کز تنگنای عمر جوانی خمید و رفت
10 وامانده بود هوش درین دشت بیکران لغزپد پای سعی و رهی بد سپید و رفت
11 بیدل دو دم به الفت هستی نساختیم جولان او ز دامن ما چین کشید و رفت