1 رنگ اطوار ادبسنجان به قانون ریختند مصرع موج گهر از سکئه موزون ریختند
2 کس به نیرنگ تبسمهای خوبان پی نبرد کز دم تیغ حیا خون چه مضمون ریختند
3 بینیازیهای خوبان میل قتل کس نداشت خشکسالی بر حنا زد کز هوس خون ریختند
4 آبرو چندان درین ایام شد داغِتری کز خجالت ابرها باران به جیحون ریختند
5 خرمی در شش جهت فرش است از رنگ بهار اینقدر خون از دم تیغ که گلگون ریختند
6 شغل اسباب تعلق عالمی را تنگ داشت دست بر هم سوده گردی کرد هامون ریختند
7 تا قیامت رنج خست میکشد نام لئیم زر به هرجا شد گران بر دوش قارون ریختند
8 تا شکست اعتبار خود سران روشن شود گرد چینی خانهها از موی مجنون ریختند
9 تا بنای فتنهٔ بیپا و سر گیرد ثبات خاک ما بر باد میدادند گردون ریختند
10 با چکیدن، خون منصور مرا رنگی نبود جرعهای در ساغر سرشار افزون ریختند
11 عشق غیر از عرض رسوایی ز ما چیزی نخواست راز این نه پرده ما بودیم بیرون ریختند
12 گوهری در قلزم اسرار میبستند نقش نقطهای سر زد ز کلک بیدل اکنون ریختند
دیدگاهها **