1 بنای رنگ فطرت بر مزاج دون نمیباشد زمین خانهٔ خورشید جز گردون نمیباشد
2 شکست کار دنیا نیست تشویش دماغ من خیال موی چینی در سر مجنون نمیباشد
3 کمند همتم گیرایی دارد که چون گردون سر من نیز از فتراک من بیرون نمیباشد
4 به دامان قیامت پاک نتوان کرد مژگانم نم چشمی که من دارم به صد جیحون نمیباشد
5 که دارد طاقت سنگ ترازوی عدم بود کمم چندانکه از من هیچکس افزون نمیباشد
6 دم تقریر اگر گاهی نفس دزدم مکن عیبم به طور اهل معنی سکته ناموزون نمیباشد
7 سواد راستبینی کردنست ای بیخبر روشن خط ترسا هم اینجا آنقدر واژون نمیباشد
8 به سامان لباس از سعی رسوایی تبرا کن عبارت جز گریبانچاکی مضمون نمیباشد
9 حذر کن از شکفتن تا نبازی رنگ جمعیت جراحتها جز آغوش وداع خون نمیباشد
10 درین عبرت فضا تا کی بساط کر و فرچیدن زمانی بیش گرد سیل در هامون نمیباشد
11 زر و مالآنقدر خوشترکهخاکشکم خوردبیدل تلاشگنج جز سرمنزل قارون نمیباشد
دیدگاهها **