دعوی از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 14

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

دعوی عشق و عقل گفتارست

1 دعوی عشق و عقل گفتارست معنی عقل و عشق کردارست

2 عشق را بیخودی صفت باشد عشق را خون دل صلت باشد

3 هرکرا عشق چهره بنماید دل و جانش بجمله برباید

4 کس نیاید به عشق بر پیروز عشق عَنقای مُغربست امروز

5 عشق را کیستی نگویی تو بر دَرِ عاشقی چه پویی تو

6 عاشقی کار شیرمردانست نه به دعویست بل به برهانست

7 هرکه را سر به از کلاه بُوَد بر سرِ او کُله گناه بُوَد

8 کانکه در عشق شمع ره باشد همچو شمع آتشین کله باشد

9 کودکی رَو ز دیو چشم بپوش طفل راهی تو شو ز خود خاموش

10 دست چپ را ز دست راست بدان تا ز تقلید نشمری ایمان

11 عشق مردان بود به راه نیاز عشق تو هست سوی نان و پیاز

12 در ره بی‌نیازی ای درویش رَو تو بیگانه‌وار از پی خویش

13 کوشش از تن طلب کشش از جان جوشش از عشق دان چشش ز ایمان

14 بهرِ جان سعادت اندیشت هشت خوانست هفت خوان پیشت

15 عشق چون شمع زنده خواهد مَرد دیده و دل سپید و طلعت زرد

16 هرکجا حسن و دلکشی باشد غمزه با شوخی و خوشی باشد

17 آن چنانی ز عشق و طبع و مزیج که نسنجی به چشم عاقل هیچ

18 کی درآیی به چشم اهل خرد تو فروشی نفاق و نفس خرد

19 تا تو او را فروشی این سلعت او به هر دم نوت دهد خلعت

20 سلعتش ساعتیست با تو و بس خلعتش دام و درد و بند و قفس

21 گر از این دام و بند او برهی کفش بیرون کنی کُله بنهی

عکس نوشته
کامنت
comment