کلکی که صورت من و آن دلربا از فضولی بغدادی غزل 158

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

کلکی که صورت من و آن دلربا کشید

1 کلکی که صورت من و آن دلربا کشید افکند طرح دوری و از هم جدا کشید

2 ما را خیال خط تو از گریه باز داشت آن سبزه تا دمید نم از چشم ما کشید

3 غیر از کشیدن ستمت نیست کار ما بنگر که کار ما ز تو آخر کجا کشید

4 ای سنگدل چه شد که وفایی نمی کنی بر بی دلی که بهر تو چندین جفا کشید

5 تا یافت ره بخاک درت سیل اشک ما زان رهگذر دگر نتوانست پا کشید

6 میل شعاع داشت بکف صبح آفتاب گویا بچشم خود ز درت توتیا کشید

7 ای گل هنوز ز دل بنگاری نداده کی آگهی که از تو فضولی چها کشید

عکس نوشته
کامنت
comment