- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرغکی بانگی زد و لختی بجست سر بجنبانید و بر شاخی نشست
2 چون سلیمان بانگ آن مرغک شنود گفت میدانید تا او را چه بود
3 میکندبرشاخ از دنیا گله زار میگرید که چند از مشغله
4 کز همه دنیای عالم سوز من نیم خرما خوردهام امروز من
5 خاک بر دنیا که سودا میدهد چون منی را نیم خرما میدهد
6 چون زدنیا نیم خرما میبسست هرکه کرمان ملک خواهد ناکسست
7 هرکه او از دار دنیا پاک شد نور مطلق گشت اگرچه خاک شد
8 هرکه او دنیای دون را کم گرفت همچو صبح از صدق خود عالم گرفت