1 مرغ جایی رود که چینه بود نه به جایی رود که چی نبود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
2 بلای غمزه نامهربان خون خوارت چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
1 شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق دربند است
2 گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است
1 جوانی پاکباز پاکرو بود که با پاکیزه رویی در کرو بود
2 چنین خواندم که در دریای اعظم به گردابی درافتادند با هم
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به