1 شمع و چراغ مجلس مستان می و نی است جام و کدوی باده پرستان جم و کی است
2 گو با دو دست پاس سر خود نگاه دار چون عینک آنکه چشم حسودیش در پی است
3 مردانه گر ز وادی سر بگذرد کسی هر نقش پای همت او حاتم طی است
1 بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
2 سیر بازار وفا محشر ارباب دل است عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا
1 کسی طی می تواند کرد راه ای بیابان را که پای شوق او از سبزه نشناسد مغیلان را
2 به جایی می رسد پاکیزه گوهر گرچه در اول صدف زندان نماید قطره باران نیسان را
1 فسونی خوانده چشمت شیشهها را که نرگسدان کند اندیشهها را
2 خدایا وحشیان را رام ما کن نخستین این تغافلپیشهها را