1 شمع و چراغ مجلس مستان می و نی است جام و کدوی باده پرستان جم و کی است
2 گو با دو دست پاس سر خود نگاه دار چون عینک آنکه چشم حسودیش در پی است
3 مردانه گر ز وادی سر بگذرد کسی هر نقش پای همت او حاتم طی است
1 دل را بسوز و درد نهان را دوا طلب چون شعله از گداختگی توتیا طلب
2 وحشت طراز نرگس مستش بهانه جوست بیگانه شو از او نگه آشنا طلب
1 سرمه حیرتش اکسیر نگاه است مرا سایه گل به نظر چشم سیاه است مرا
2 بسکه گشتم به چمن محو خرام تو چو آب سبزه هر لب جو طرف کلاه است مرا
1 گردش چشم تغافل ساغر لبریز ما اشک گلگون است در راه طلب شبدیز ما
2 در شهادت رگ برآورده است هر مویی زتن نشتری دارد ز هر مژگان به کف خونریز ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به