شمع رویش چو برافروخت از حکیم سبزواری غزل 114

حکیم سبزواری

آثار حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

شمع رویش چو برافروخت ببزم ابداع

1 شمع رویش چو برافروخت ببزم ابداع همچو انجام در آغاز یکی داشت شعاع

2 تافت بر طلعت ساقی پس از آن برباده آمدی مجلسیان را بنظر این اوضاع

3 جلوه یکتا و مجالی بودش گوناگون هست در عین تفرد به هزاران انواع

4 نبود بیش ز یک پرده نوای عشاق بر مخالف ره این راست نیاید بسماع

5 نور و نار و گل و خار از ره هستی است یکی بشنو این کان سخنان دگر آرند صداع

6 فتنهها آمده از سر میانت بمیان از میان پرده برانداز و برانداز نزاع

7 این جهان چیست که کس زهدبورزداروی بس کساد است ببازار تو اینگونه متاع

8 ای که جوئی در دلدار بیا بر در دل وی که پوئی ره اسرار بکن خویش وداع

9 ای که جوئی در دلدار بیا بر در دل وی که پوئی ره اسرار بکن خویش وداع

عکس نوشته
کامنت
comment