-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا
2 سوی دل ما بنگر کز هوس دیدن تو دولت آن جا که در او حسن تو بگشاد قبا
3 دوش به هر جا که بدی دانم کامروز ز غم گشته بود همچو دلم مسجد لا حول و لا
4 دوش همیگشتم من تا به سحر ناله کنان بدرک بالصبح بدا هیج نومیو نفی
5 سایه نوری تو و ما جمله جهان سایه تو نور کی دیدست که او باشد از سایه جدا
6 گاه بود پهلوی او گاه شود محو در او پهلوی او هست خدا محو در او هست لقا
7 سایه زده دست طلب سخت در آن نور عجب تا چو بکاهد بکشد نور خدایش به خدا
8 شرح جدایی و درآمیختگی سایه و نور لا یتناهی و لئن جئت بضعف مددا
9 نور مسبب بود و هر چه سبب سایه او بی سببی قد جعل الله لکل سببا
10 آینه همدگر افتاد مسبب و سبب هر کی نه چون آینه گشتست ندید آینه را