-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد که تواند همه شب گریه بی شیون کرد
2 زود رفت آنکه ز اسرار جهان آگه شد از دبستان برود هر که سبق روشن کرد
3 ناله گفتم دل صیادمرا نرم کند این اثر داد که آخر قفسم ز آهن کرد
4 دیده اش پاکی دامان مرا خوب ندید زاهد خشک که عیب من تر دامن کرد
5 مار در پیرهنت به که رگ اندر گردن که بافسون نتوان چاره این دشمن کرد
6 ناله گر برق شود با دل سنگین چه کند راهزن را چه غم از اینکه جرس شیون کرد
7 خانه دیده سیه باد بمرگ بینش خلوت دل را تاریک همین روزن کرد
8 سینه را از نمد فقر اگر بنمایم می توان شمع ز آئینه من روشن کرد
9 چاک را همچو قفس جزو بدن ساز کلیم تا بکی خواهی از آن زینت پیراهن کرد