- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقی بده آن کوزهٔ یاقوتِ روان را یاقوت چه ارزد بده آن قوتِ روان را
2 اول پدر پیر خورد رطل دمادم تا مدعیان هیچ نگویند جوان را
3 تا مست نباشی نبری بار غم یار آری شتر مست کشد بار گران را
4 ای روی تو آرام دل خلق جهانی بی روی تو شاید که نبینند جهان را
5 در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را
6 آنکْ عسلْ اندوخته دارد مگس نحل شهد لب شیرین تو زنبورمیان را
7 زین دست که دیدار تو دل میبرد از دست ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را
8 یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را
9 وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده تا پیشْتِرت بوسه دهم دست و کمان را
10 سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست کز شادی وصل تو فرامُش کند آن را
11 ور نیز جراحت به دوا باز هم آید از جای جراحت نتوان بُرد نشان را