شکفت غنچه و این عقده ام بدل جا کرد از کلیم غزل 375

کلیم

کلیم

کلیم

شکفت غنچه و این عقده ام بدل جا کرد

1 شکفت غنچه و این عقده ام بدل جا کرد که دهر چون گره از کار بسته ای وا کرد

2 پسند خاطر یک تن نیم چه چاره کنم که بی نفاق بیکدل نمی توان جا کرد

3 بکشوری که سر زلف ها پریشانست نمی توان سر شوریده مداوا کرد

4 نه دشمنم برقیبان چرا بمن نرسید فلک وصال تو را گر نصیب اعدا کرد

5 کسیکه مشق مدارائی از کمان گرفت بهیچ خصم نمی بایدش مدارا کرد

6 که دید دیده گریان من که گریه نکرد بغیر دوست که پنداشت سیر دریا کرد

7 بضبط دامنم اکنون سرشک تن ندهد که طفل خود سر عادت بسیر صحرا کرد

8 زطره تو هر آن عقده ایکه شانه گشاد بیادگاری زلف تو در دلم جا کرد

9 بجور دوست که تن همچو ما نهاد کلیم بگل حساب شد ار خاک بر سرما کرد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر