-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شکفت غنچه و این عقده ام بدل جا کرد که دهر چون گره از کار بسته ای وا کرد
2 پسند خاطر یک تن نیم چه چاره کنم که بی نفاق بیکدل نمی توان جا کرد
3 بکشوری که سر زلف ها پریشانست نمی توان سر شوریده مداوا کرد
4 نه دشمنم برقیبان چرا بمن نرسید فلک وصال تو را گر نصیب اعدا کرد
5 کسیکه مشق مدارائی از کمان گرفت بهیچ خصم نمی بایدش مدارا کرد
6 که دید دیده گریان من که گریه نکرد بغیر دوست که پنداشت سیر دریا کرد
7 بضبط دامنم اکنون سرشک تن ندهد که طفل خود سر عادت بسیر صحرا کرد
8 زطره تو هر آن عقده ایکه شانه گشاد بیادگاری زلف تو در دلم جا کرد
9 بجور دوست که تن همچو ما نهاد کلیم بگل حساب شد ار خاک بر سرما کرد