- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شکفته غنچۀ خندان و گویی از دهنش چکیده خون دل بلبلی به پیرهنش
2 چنان ز ساغر گل بلبل چمن مست است که بیفریب توانی کشید در رسنش
3 به خواب چشم تو مایل ترم که می ترسم رسد به عقل شبیخون لشکر فتنش
4 کجا خلاص شود دل که دست و پا بستند بدام زلف و فکندند در چَهِ ذقنش
5 ز حمل بار غمت آسمان چرا ترسید مگر معاینه کردند روزگار منش
6 دلم رمیده ز زهد آنچنان که نتوانم کشید جانب مسجد به صد هزار فنَش
7 به پای لاله کدامین شهید مدفون است که از لحد بدر افتاده گوشۀ کفنش
8 کسی که گشت به غربت اسیر چنبر عشق عجب مدار که یادی نیاید از وطنش
9 غبار را دل آینه فام صافی بود ولی به زنگ شد آلوده از غبار تنش