- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم روشن بادمان کز خود رهایی یافتیم در مغاک خاک تیره روشنایی یافتیم
2 گر چه ما دور از طمع بودیم یک چندی کنون از قناعت پایگاه پادشایی یافتیم
3 ما ازین باطل خوران آشنا بیگانهوار پشت بر کردیم و با حق آشنایی یافتیم
4 هرگز از بار حسد خسته نگردد پشت ما کز «قل الله ثم ذرهم» مومیایی یافتیم
5 اول اندر نشهٔ اولا گرفتار آمدیم آخر اندر نشهٔ اخرا رهایی یافتیم
6 خاکپای کمزنان شد توتیای چشم ما کار سرمان بود و آخر کار پایی یافتیم
7 سر فرو بردیم تا بر سروران سرور شدیم چاکری کردیم تا کار کیایی یافتیم
8 پارسایان هر زمان ناپارسا خوانندمان ما از آن بر پارسایان پارسایی یافتیم
9 گر همی خواهی که باشی پادشا و پارسا شو گدایی کن که ما این از گدایی یافتیم
10 ما گدایان را ز نادانی نکوهش چون کنی کاین سنا از سینهٔ پاک سنایی یافتیم