- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عروس صبح دم چون پرده برداشت جهان را جلوهٔ خور در نظر داشت
2 طلب کردند موبد را نهانی که عقدی بست بر رسم مغانی
3 چو شد شرط زناشوئی همه راست مراد آماده گشت و داوری خاست
4 ملک در پرده با دلدار بنشست به تاراج شکر شد طوطی مست
5 در او پیچید چون در گل گیائی غلط کردم که در گنج اژدهائی
6 شکر خائیده شد در زیرگازش به حلوا در شد انگشت درازش
7 به گنج انداخت مارش مهرهٔ خویش صدف بستد ز باران قطرهٔ خویش