نفس عمارت دل دارد و شکستنش از بیدل دهلوی غزل 2561

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

نفس عمارت دل دارد و شکستنش است این

1 نفس عمارت دل دارد و شکستنش است این کجاست جوهر آیینه سینه خستنش است این

2 هزار تفرقه جمع است در طلسم حواست شکسته بر گل رنگی ‌که دسته بستنش است این

3 نفس ‌کدام و چه دل ای جنون تخیل هستی در آتش است سپندی ‌که ‌گرم جستنش است این

4 به حیرت‌ آینه بشکن نفس به سرمه‌ گره زن که نقش عافیتی داری و نشستنش است این

5 عدم شمار وجودت غبارگیر نمودت جهان شکنجهٔ وهمست و طور رستنش است این

6 بلندی مژه سامان کن از مراتب همت به دامنی که تو داری نظر شکستنش است این

7 نیافت سعی تأمل ز شور معنی بیدل جز اینکه نغمهٔ ساز ز خود گسستنش است این

عکس نوشته
کامنت
comment