- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود با رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود
2 خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود
3 پارس در سایه اقبال اتابک ایمن لیکن از ناله مرغان چمن غوغا بود
4 شکرین پسته دهانی به تفرج بگذشت که چه گویم نتوان گفت که چون زیبا بود
5 یعلم الله که شقایق نه بدان لطف و سمن نه بدان بوی و صنوبر نه بدان بالا بود
6 فتنه سامریش در نظر شورانگیز نفس عیسویش در لب شکرخا بود
7 من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملکست یار بت پیکر مه روی ملک سیما بود
8 دل سعدی و جهانی به دمی غارت کرد همچو نوروز که بر خوان ملک یغما بود