-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گهی نان را فدای جان فرستی گهی جان را فدای نان فرستی
2 گهی دلرا دهی ذوق عبادت که تا جانرا بر جانان فرستی
3 کنی گه جان و دلرا خادم تن پی نانشان باین و آن فرستی
4 یکی را از می عشقت کنی مست یکی را تره و بریان فرستی
5 یکی را جا دهی در صدر جنت یکی سوی چه نیران فرستی
6 کنی به درد دشمن را بدرمان ز دردت دوست را درمان فرستی
7 بباری بر سر این برف و باران بسوی کشت آن باران فرستی
8 یکیرا مست گردانی ببازار یکیرا ساغری پنهان فرستی
9 خلاصی گه دهی تن را ز طوفان ببحر جان گهی طوفان فرستی
10 جزای طاعت آن خواهم که جان را کنی مست و سوی جانان فرستی
11 سزای معصیت خواهم که در دل ز دردت آتش سوزان فرستی
12 جواب مولویست این فیض کو گفت اگر درد مرا درمان فرستی