- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلیرم کرد در سودای عشقش ترک جان کردن که بی سرمایه فارغ باشد از قید زیان کردن
2 به پند ناصح از پای سگانش برندارم سر به قول دشمنان عیبست ترک دوستان کردن
3 تنم چون تار مویی بوده در وی نهان زلفت ز من آموخت اندر تار مویی دل نهان کردن
4 عجب نبود که زلف هندویش دل ها نهان دارد متاعی را که دزدیدند می باید نهان کردن