- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بند از زنجیر نتوان کرد دل وارسته را می تواند زد بعالم پشت پای بسته را
2 تشنه یک آرزو از همت والا نه ایم خاک هم آبست دست از آبحیوان شسته را
3 تا توانی ناتوانان را بچشم کم مبین یاری یک رشته جمعیت دهد گلدسته را
4 رحمت حق را هر آن عارف که بشناسد درست داند اجری نیست چندان توبه بشکسته را
5 هیچگه راه جدائی در میانشان وا نشد دوست دارم الفت آن ابروی پیوسته را
6 ای دل اندر بزم او بر زاری از حد می بری یادگیر از شمع آنجا گریه آهسته را
7 خنده بدمستی است، در ایام او هشیار باش محتسب بو می کند اینجا دهان بسته را
8 مینهم در زیر پای فکر کرسی از سپهر تا بکف می آورم یک معنی برجسته را
9 کس بجز ساغر تلاش ما نمی فهمد، کلیم شعر فهمان جمله صیادند صید بسته را