1 پسر گفتش که درویشی بسیار بسی باشد که آرد کافری بار
2 بزر چون دین و دنیا میشود راست ز حق هم کیمیا هم زر توان خواست
1 نور ایمان از بیاض روی اوست ظلمت کفر از سر یک موی اوست
2 ذره ذره در دو عالم هر چه هست پردهای در آفتاب روی اوست
1 دولت عاشقان هوای تو است راحت طالبان بلای تو است
2 کیمیای سعادت دو جهان گرد خاک در سرای تو است
1 در سرم از عشقت این سودا خوش است در دلم از شوقت این غوغا خوش است
2 من درون پرده جان میپرورم گر برون جان می کند اعدا خوش است
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند