1 پسر گفتش که درویشی بسیار بسی باشد که آرد کافری بار
2 بزر چون دین و دنیا میشود راست ز حق هم کیمیا هم زر توان خواست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دلا خورشید جان میبین دمادم که نور اوست با نور تو همدم
2 دلا خورشید جان را گوش میدار مشو بی عشق دل با هوش میدار
1 اگر سجده کنی مانند عطّار ببینی بت پرست خویش دیدار
2 ببینی بُت پرستی خویش اینجا تو برداری حجاب از پیش اینجا
1 کاری است قوی ز خود بریدن خود را به فنای محض دیدن
2 مانند قلم زبان بریده بر لوح فنا به سر دویدن
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به