- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پسر گفتش که این کاری بلندست که داند تا علو عشق چندست
2 بقدر مایه برتر میتوان شد بیک یک پایه بر سر میتوان شد
3 چنان اَوجی که دارد عشق جان سوز کس آنجا کی رسد آخر بیک روز
4 بدان شاخی که نرسد دستم آنجا چرا دعوی بود پیوستم آنجا
5 خیال سحر نتوانم ز سر برد مرا این کار میباید بسر برد
6 چو این میخواهدم دل چون کنم من وگر خالی شود دل خون کنم من