1 کتاب از دست دادن سست راییست که اغلب خوی مردم بیوفاییست
2 گرو بستان نه پایندان و سوگند که پایندان نباشد همچو پابند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست که راحت دل رنجور بیقرار منست
2 به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر گرش به خواب ببینم که در کنار منست
1 دیدار مینمایی و پرهیز میکنی بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
2 گر خون دل خوری فرح افزای میخوری ور قصد جان کنی طرب انگیز میکنی
1 مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
2 باری به چشم احسان در حال ما نظر کن کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **