-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باده پرتو خورشید و ایاغ دم صبح مفت آنان که درآیند به باغ دم صبح
2 آفتابیم، به هم دشمن و همدرد ای شمع ما هلاک سر شامیم و تو داغ دم صبح
3 بعد آنان که قریب اند به ما نوبت ماست آخر کلفت شبهاست فراغ دم صبح
4 زین سپس جلوه خور جای چراغان گیرد شب اندیشه ز ما یافت سراغ دم صبح
5 پیش از این باد بهار این همه سرمست نبود شبنم ماست که تر کرده دماغ دم صبح
6 سخن ما ز لطافت همه سر جوش میی ست که فرو ریخته از طرف ایاغ دم صبح
7 ذوق مستی ز هماهنگی بلبل خیزد مفگن آواز بر آواز کلاغ دم صبح
8 حق آن گرمی هنگامه که دارم بشناس ای که در بزم تو مانم به چراغ دم صبح
9 بوی گل گرنه نوید کرمت داشت چه داشت؟ ای به شب کرده فراموش جناغ دم صبح
10 غالب امروز به وقتی که صبوحی زده ام چیده ام این گل اندیشه ز باغ دم صبح