- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سیل خونآلود اشکم بیخبر گیرد تو را خون مردم، آخر ای بیدادگر، گیرد تو را
2 ای شکرلب، آب چشمم نیک دریابد تو را وی قصبپوش آتش دل زود درگیرد تو را
3 ور گریزی زین دو طوفان چون پری بر آسمان بر فراز آسمان آه سحر گیرد تو را
4 باخبر کردم تو را خون ضعیفان را مریز زان که خون بیگناهان بیخبر گیرد تو را
5 نفرت مردم به مانند سگ درنده است گر تو از پیشش گریزی زودتر گیرد تو را
6 کن حذر زان دم که دست عاشق دلمردهای همچو قاتل در میان رهگذر گیرد تو را
7 ای خدنگ غمزهٔ جانان ز تنهایی منال مرغ دل چون جوجه زیر بال و پر گیرد تو را
8 خاک زیر و رو ندارد پیش عزم عاشقان هر کجا باشد بهار آخر به بر گیرد تو را