1 نگه خون شد به چشم دیدنی کو دل آتشخانه شد گل چیدنی کو
2 زخوی فتنه هر ساعت به رنگی ادب را جرأت پرسیدنی کو
3 سخنها دارم اما بی دماغم دل گفتن غم بشنیدنی کو
4 اسیر از گردش چشم تو شد مست قدح را فرصت پرسیدنی کو
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 در دل گداختیم تمنای خویش را شاید که ناله گرم کند جای خویش را
2 فرصت سلم خریده بازار محنتم امروز می خورم غم فردای خویش را
1 فهمیده چشم شوخ تو حال خراب ما غوغای ناز تا چه کند با حجاب ما
2 از عشق خاکسار به جایی رسیده ایم ماییم آسمان و دل است آفتاب ما
1 نکرده شکوه بیجا زیارت لب ما اثر ز خود رود از انتعاش یارب ما
2 نه از نزاع وبالی نه از جدل خللی فروغ آینه صاف ماست کوکب ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **