آغاز مشتریست ببازار آمده از شمس مغربی غزل 162

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

آغاز مشتریست ببازار آمده

1 آغاز مشتریست ببازار آمده خود را ز دست خویش خریدار آمده

2 آن گل رخت سوی گلستان روان شده وان بلبل است جانب گلزار آمده

3 از قد و قامت همه خوبان دلربا آن سرو قامت است برفتار آمده

4 پنهان از این جهان ز سرا پرده نهان یاری است در لباس چو اغیار آمده

5 محبوب گشته است محب جمال خود مطلوب خویش راست طلبکار آمده

6 از روی اوست این همه مومن اعیان شده وز موی اوست این همه کفار آمده

7 آن یک ز روی اوست به تسبیح مشتغل وین یک ز موی اوست به زنّار آمده

8 عالم ز یک حدیث پر از گفتگو شده زان نکته است جمله به گفتار آمده

9 رویش به پیش زلف مقر آمده است لیک زلفش به پیش روی با نگار آمده

10 یک باده بیش نیست در اقداح کاینات ز اقداح باده مختلف آثار آمده

11 عالم مثال علم و ظلال صفات اوست آدم ز جمله است نمودار آمده

12 آن تر تنگ چشم که امساب شد پدید از تازه تازه نیست به دیدار آمده

13 آن شاه تیز بست که در روم قیصر است و آن ماه رومی است عرب کار آمده

14 یکذات بیش نیست که هست از صفات خویش گه در ظهور و گاه در اظهار آمده

15 از ذات اوست این همه اسما اعیان شده و از نور اوست این همه انوار آمده

16 هم اسم و رسم و نعمت و صفت آمده پدید هم عین و غیر اندک و بسیار آمده

17 این نقشه ها هست سراسر نمایش است اندر نظر چو صورت پندار آمده

18 این کثرتی است لیک ز وحدت شده عیان این وحدتی است لیک به تکرار آمده

19 تکرار نیست چونکه کتابی است مختلف وین موج ها ز قلزم ز خار آمده

20 از موج اوشده است عراقی و مغربی وز جوش او سنائی و عطار آمده

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر