-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی دریاب کار عشرت گر مرد کار آبی
2 زان پیش کز دو رنگی عالم خراب گردد ساقی برات ما ران بر عالم خرابی
3 گفتی من آفتابم بر رخنه بیش تابم بس رخنه کردیم دل، در دل چرا نتابی
4 از افتاب دیدی بر خاک بوسه دادن کو بوسه کآخر ار من خاک تو آفتابی
5 دانم که دردت آید از شهد لب گزیدن باری کم از مزیدن چون گاز برنتابی
6 ز آن زلف عیسوی دم داغ سگیم بر نه نقش صلیب برکش چون داغ گرم تابی
7 خاقانی است و جانی یکباره کشته از غم پس چون دوباره کشتی آنگه کجاش یابی
8 او راست طالع امروز اندر سخن طرازی چون خسرو اخستان را در مالک الرقابی