بانگ آمد از قنینه کباد از خاقانی شروانی غزل 357

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی

1 بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی دریاب کار عشرت گر مرد کار آبی

2 زان پیش کز دو رنگی عالم خراب گردد ساقی برات ما ران بر عالم خرابی

3 گفتی من آفتابم بر رخنه بیش تابم بس رخنه کردیم دل، در دل چرا نتابی

4 از افتاب دیدی بر خاک بوسه دادن کو بوسه کآخر ار من خاک تو آفتابی

5 دانم که دردت آید از شهد لب گزیدن باری کم از مزیدن چون گاز برنتابی

6 ز آن زلف عیسوی دم داغ سگیم بر نه نقش صلیب برکش چون داغ گرم تابی

7 خاقانی است و جانی یک‌باره کشته از غم پس چون دوباره کشتی آنگه کجاش یابی

8 او راست طالع امروز اندر سخن طرازی چون خسرو اخستان را در مالک الرقابی

عکس نوشته
کامنت
comment