معاشران که مقیمان کوی خمّارند از جلال عضد غزل 100

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

معاشران که مقیمان کوی خمّارند

1 معاشران که مقیمان کوی خمّارند چو بنگری ز دو عالم فراغتی دارند

2 غلام همّت آن عاشقان آزادم که مُلک هر دو جهان در نظر نمی آرند

3 حریف خلوت دردی کشان خمّار است بتی که خلوتیانش به جان طلبکارند

4 در آن حریم که خلوت سرای سلطان است گدای بی سرو پا را یقین که نگذارند

5 شب دراز تو در خواب ناز و، مشتاقان بر آستان درت تا به روز بیدارند

6 ز کوی خود من آزرده را به جور مران که شرط نیست که آزرده را بیازارند

7 چهار سوی جهان موج خون دل بگرفت ز بس که مردم چشمم سرشک می بارند

8 تو گرچه آتش جانی و برق دلسوزی بیا که سوختگانت به جان خریدارند

9 چو جان سپردنی ست ای جلال! آخر کار همان بِه است که در پای دوست بسپارند

عکس نوشته
کامنت
comment