لشکر شب رفت و صبح اندر رسید از سنایی غزنوی غزل 141

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

لشکر شب رفت و صبح اندر رسید

1 لشکر شب رفت و صبح اندر رسید خیز و مهرویا فراز آور نبید

2 چشم مست پر خمارت باز کن کز نشاطت صبرم از دل بر پرید

3 مطرب سرمست را آواز ده چون ز میخانه عصیر اندر رسید

4 پر مکن جام ای صنم امشب چو دوش کت همه جامه چکانه بر چکید

5 نیست گویی آن حکایت راستی خون دل بر گرد چشم ما دوید

6 کیست کز عشقت نه بر خاک اوفتاد کیست کز هجرت نه جامه بر درید

7 چون خطت طغرای شاهنشاه یافت از فنا خط گردد عالم بر کشید

8 از سنایی زارتر در عشق کیست یا چو تو دلبر به زیبایی که دید

عکس نوشته
کامنت
comment