1 سرود گوی شد آن مرغک سرود سرای چو عاشقی که به معشوق خود دهد پیغام
2 همی چه گوید ؟ گوید که : عاشقا ، شبگیر بگیر دست دلارام و سوی باغ خرام
1 دلی را کز هوا جستن چو مرغ اندر هوا یابی به حاصل مرغ وار او را بر آتش گَردنا یابی
1 به وقت دولت سامانیان و بلعمیان چنین نبود جهان با نهاد و سامان بود
1 ما را بدان لب تو نیاز است در جهان طعنه مزن که با دو لب من چرا چَخی