1 سرود رفته باز آید که ناید؟ نسیمی از حجاز آید که ناید؟
2 سرآمد روزگار این فقیری دگر دانای راز آید که ناید؟
1 ای که مثل گل ز گل بالیدهای تو هم از بطن خودی زائیدهای
2 از خودی مگذر بقا انجام باش قطرهای می باش و بحر آشام باش
1 آن شنیدستی که در عهد قدیم گوسفندان در علف زاری مقیم
2 از وفور کاه نسل افزا بدند فارغ از اندیشه ی اعدا بدند
1 آن شعله ام که صبح ازل در کنار عشق پیش از نمود بلبل و پروانه می تپید
2 افزونترم ز مهر و بهر ذره تن زنم گردون شرار خویش ز تاب من آفرید
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران