- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هوای کوی او آوارهام از خانه میسازد فسون او پدر را از پسر بیگانه میسازد
2 صلاحم عشق شد کفرم یقین انکار ایمانم محبت کعبه ویران میکند بتخانه میسازد
3 قلم در اختیار اوست من چون نقش موهومم گَرَم فرزانه میدارد، گَرَم دیوانه میسازد
4 به ناخن ریشه جان میکنم از هم، خوشا دستی که گاهی چنگ در زلف نگاری شانه میسازد
5 دل از رد و قبول مجلسم خون شد، خوشا رندی که شب با کنج گلخن روز با ویرانه میسازد
6 چو گنجشک از پی بازی عزیزم در کف طفلی ز زلفم دام میبافد ز خالم دانه میسازد
7 مکن از بزم چون بیگانگان بیرون «نظیری» را اگر می نیست، بالای ته پیمانه میسازد