1 پیری آمدگشت چشمازگریهامکمکم سپید صبح عجز آماده دندانکرد از شبنم سپید
2 این دم از تعمیر جسمم شرم باید داشتن کمکنند آنکهنه بنیادیکهگردد خم سپید
3 چاره ی بخت سیه در عالم تدبیر نیست داغهای لاله مشکلگرکند مرهم سپید
4 آه ازین پیشم نیامد موی پیری در نظر چونعلمکردمنگون، دیدمکه شد پرچم سپید
5 تا ابد برما شکست دل جوانی میکند موی چینی در هزار ادوار گردد کم سپید
6 هرچه میبینی درین صحرا سیاهی کرده است دور و نزدیکی نمیگردد به چشم هم سپید
7 ننگ دارد مرگ از وضع رسوم زندگی مرده راکردند.اپن رو جامهٔ ماتم سپید
8 ازتلاش رزق خود را در وبال افکند خلق کرد گندم جادههای لغزش آدم سپید
9 هر کرا دیدیم اینجا یوسفی گم کرده بود شش جهت یک چشم یعقوب است در عالم سپید
10 پیشخورشید قیامت سایه معدوماست و بس عشق خواهدکرد آخر نامهٔ ما هم سپید
11 ترکمطلب داشت بیدل حاصل مطلوب حرص جز به پشت دست چون ناخن نشد در هم سپید
دیدگاهها **