کسب کمال اهل جهان کسب زر بود از کلیم غزل 272

کسب کمال اهل جهان کسب زر بود

1 کسب کمال اهل جهان کسب زر بود علامه آن بود که زرش بیشتر بود

2 نیک و بد زمانه بود کاش مثل هم خارش بسر رسد گلش ار تا کمر بود

3 داد از نفس درازی این دل که همچو شمع یک آه گرمش از سر شب تا سحر بود

4 خون شد دلم چو لذت آوارگی شناخت تا در لباس موج گهر در سفر بود

5 ماه نوی که یکشبه باشد تمام عمر در آسمان حسن هلال کمر بود

6 آن ناوک و هدف که بعید وصال هم هرگز نمی رسند دعا و اثر بود

7 از هر مراد کامروا باد آنکه گفت ترک مراد صندل هر دردسر بود

8 نیرنگ بین که آفت سالک ز تشنگیست در آن رهی که نقش قدم چشم تر بود

9 یارب ز حال ما چه تواند بیان نمود آن قاصدی که با تو زخود بیخبر بود

10 از دوستان رسد همه آفت بدوستان چشم گهر سفید ز آب گهر بود

11 آورده ام به پیش ز آوارگی کلیم راهی که خضرش از پی راه دگر بود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر