1 نبود این تنگنا جای خوشی در غم فرو رفتم ندیدم جای عیش خویش در ماتم فرو رفتم
2 فتاد اندر سرم سودای عیش جاودانی خوش که در غم بود پنهان زان بغم خرم فرو رفتم
3 وجودم مانع غواصی دریای وحدت بود غبار خود ز خود افشاندم اندریم فرو رفتم
4 برون عالم فانی بدیدم عالمی باقی از این عالم برون جستم در آن عالم فرو رفتم
5 سفر کردم در ارکان نبات و جانور چندی که تا آدم شدم آنگاه در آدم فرو رفتم
6 درین گلزار چون نشنیدم از مهر و وفا بوئی ز دل خار تعلق یک بیک کندم فرو رفتم
7 حیات خویش را چون برق خاطف کم بنا دیدم ظهوری کردم اندر عالم و در دم فرو رفتم
8 فراز آسمانها رفتم و سیر ملک کردم ولی آخر بخاک تیره با صد غم فرو رفتم
9 شدم حیران اطوار وجود خویشتن چون فیض ندانستم که چون پیدا شدم چون هم فرو رفتم
دیدگاهها **