نبود طلوع از برج ما، آن ماه از وحشی بافقی غزل 10

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را

1 نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را تغییر طالع چون کنم این اختر بد روز را

2 کی باشد از تو طالعم کاین بخت اختر سوخته گرداند از تأثیر خود ، سد اختر فیروز را

3 دل رام دستت شد ولی بر وی میفشان آستین ترسم که ناگه رم دهی این مرغ دست آموز را

4 بر جیب صبرم پنجه زد عشقی، گریبان پاره کن افتاده کاری بس عجب دست گریبان دوز را

5 کم باد این فارغ دلی کو سد تمنا می‌کند سد بار گردم گرد سر عشق تمناسوز را

6 با آنکه روز وصل او دانم که شوقم می‌کشد ندهم به سد عمر ابد یک ساعت آن روز را

7 وحشی فراغت می‌کند کز دولت انبوه تو سد خانه پر اسباب شد جان ملال اندوز را

عکس نوشته
کامنت
comment