1 آنجاکه عجزممتحن چون و چند بود چون موی، سایه هم ز سر ما بلند بود
2 حسرت پرست چاشنی آن تبسمیم بر ما مکرر آنچه نمودند قند بود
3 سعی غبارصبح هوای چه صید داشت تا آسمانگشادن چینکمند بود
4 زاهد نبرد یک سر مو بوی انفعال در شانه هم هزار دهن ریشخند بود
5 آشفت غنچهای که گلش کرد دامنی سیر بهار امن گریبانپسند بود
6 شبنم به سعی مردمک چشم مهرشد از خود چو رفت قطره به بحر ارجمند بود
7 در وادیی که داشت ضعیفی صلای جهد دستم به قدر آبلهٔ پا بلند بود
8 مردیم و زد نفس در افسون عافیت پیری چو مار حلقه طلسمگزند بود
9 افسانهها به بستن مژگان تمام شد کوتاهی امل به همین عقده بند بود
10 بیدل به نیم ناله دل از دست دادهایم کوه تحملیکه تو دیدی سپند بود