که برگذشت که خون میرود ز از نیر تبریزی غزل 105

نیر تبریزی

آثار نیر تبریزی

نیر تبریزی

که برگذشت که خون میرود ز چشم ترم

1 که برگذشت که خون میرود ز چشم ترم چه شعله بود که از پا گرفت تا بسرم

2 سزای من که نپرداختم ز دانه بدام بکش بخون دل ایسنگ عشق بال و پرم

3 دگر معامله با کس نماند جز تو مرا بیا بیا که چو دردم یکیست غم نخورم

4 بلانگر که بچل سالگی چو کودک خرد حلاوت لب شوخی فریفت با شکرم

5 وه رفت شب ای آفتاب صبح امید بر آر سر که ملالت گرفت با قمرم

6 طبیب از آن بت نامهربان ده دله پرس ز درد من که من از حال خویش بیخبرم

7 چه داغ بود که چشمت نهاد بر دل ریش که دید خواب ندارد ز ناله تا سحرم

8 تو برگذشتی از سرگذشت سیل سرشگ بیا ببین که چها بی تو میرود بسرم

9 گرم ز دشمن جانی بود امید خلاص امیدنیست که از دست دوست جان ببرم

10 همیشه دست نیابد دل وفا داری بتامکن که چنین دل بدیگری سپرم

عکس نوشته
کامنت
comment