1 چنین داد پاسخ شه نیمروز در شست کافی و زرد است روز
2 ده و دو دریچه در او جست نیز ازین در بدین در خرد جست نیز
3 نیارد برون رفتن از آسمان چو بشنید زو این سخن بدگمان
4 سرافکند و خیره شد از گفتگوی از آن کان نبد این سخن جفت اوی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 در این بود دستور کید بزرگ که آمد فرستاده همچو گرگ
2 زنزدیک طهمور اروند شاه سخن ها بسی گفت زان بارگاه
1 به یاد آمد و پیر دیرینه گفت که سریست کین را نیارم نهفت
2 نخستین چنان دان که اشیا نه بود شب وروز واین شیب و بالا نه بود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به