ای که ریزی بدل ریشم از آن حقه نمک از حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

ای که ریزی بدل ریشم از آن حقه نمک

1 ای که ریزی بدل ریشم از آن حقه نمک حقه بازی ز دهان تو بیاموخت فلک

2 جلوه گر چون بخرامی تو بود ذکر ملک بهر پاس تو زهر چشم یداللّه معک

3 یک طرف ریخته از بی گنهان خون و ز مکر یکسو آویختهٔ از طره چو زهاد حنک

4 من دریغ آیدم آلوده شود دامن تو زاهدا از در میخانه برو دور ترک

5 گر تو با سرو قدان رخش ملاحت تازی چرخ بهر تو زند کوس که السبعة لک

6 دل ز من برده شه کشور حسنی که برش نام خوبان همه از دفتر خوبی شده حک

7 شعله خوئی بمن خاک نشین آبی داد که بدیدم می و ساقی و صراحی همه یک

8 خال بر صفحهٔ رخسار تو مانندس سماک دل اسرار طپدزان چوشب است و توسمک

عکس نوشته
کامنت
comment