- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را
2 چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
3 بدم بیعشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی بدم کوهی شدم کاهی برای اسب سلطان را
4 گر ترکست و تاجیکست بدو این بنده نزدیکست چو جان با تن ولیکن تن نبیند هیچ مر جان را
5 هلا یاران که بخت آمد گه ایثار رخت آمد سلیمانی به تخت آمد برای عزل شیطان را
6 بجه از جا چه میپایی چرا بیدست و بیپایی نمیدانی ز هدهد جو ره قصر سلیمان را
7 بکن آن جا مناجاتت بگو اسرار و حاجاتت سلیمان خود همیداند زبان جمله مرغان را
8 سخن بادست ای بنده کند دل را پراکنده ولیکن اوش فرماید که گرد آور پریشان را