- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شوخی که ز من برده دل زار همین است داد آنکه مرا دیده خونبار همین است
2 برد آنکه ز من قوت رفتار همین است آن گل که مرا کرده چنین خوار همین است
3 ترکی که شکست دل عاشق ظفر او است شوخی که دوصد عربده در زیر سر او است
4 مستی که بسی غمزده بیپاوسر او است چشمی که جهانی دو خراب از اثر او است
5 این برگ گل تر که تو دیدی لب یار است آن شیر و شکر را که چشیدی لب یار است
6 فیض لب کوثر که گزیدی لب یار است و آن قند مکرر که شنیدی لب یار است
7 تا سر زده خط حسن تو در عین کمال است بر پاک نظر سیر جمال تو حلال است
8 بی دانه به دام آمدن صید محال است بر روی تو سر فتنه همین آن خط و خال است
9 روزی من محنتزده با سینه صدچاک میریختم از دست فراق تو به سر خاک
10 با خاطر پرحسرت و با دیده نمناک گفتم ز رخت پرده برانداز غضبناک
11 ای دل خم محراب دعا این خم ابرو است لب تشنه به خون دل ما این خم ابرو است
12 افکند مرا آنکه ز پا این خم ابرو است تیغی که سرم ساخت جدا این خم ابرو است
13 ناصح چه کنی منع دل خسته ما را بگذار بدین درد جگرسوختهها را
14 ما سوختگانیم و نخواهیم دوا را قصاب و خیال وی و فردوس شما را